معنی ام دومان - جستجوی لغت در جدول جو
ام دومان
(اُمْ مِ دَ وَ)
تب. (از المرصع)
ادامه...
تب. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر هم دودمان
هم دودمان
هم خاندان، هم خانواده
ادامه...
هم خاندان، هم خانواده
فرهنگ فارسی عمید
ام عثمان
(اُمْ مِ عُ)
مار. (از المرصع)
ادامه...
مار. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
ام عثمان
(اُمْ مِ عُ)
نام چند تن از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 258 و ریحانه الادب ج 6 ص 226 و خیرات حسان ج 2 ص 51 شود
ادامه...
نام چند تن از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 258 و ریحانه الادب ج 6 ص 226 و خیرات حسان ج 2 ص 51 شود
لغت نامه دهخدا
ام خرمان
(اُمْ مِ خُ)
محلی است که حاجیان کوفه و بصره در مسیر خود در آن بهم می رسند. (از المرصع). و رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود
ادامه...
محلی است که حاجیان کوفه و بصره در مسیر خود در آن بهم می رسند. (از المرصع). و رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود
لغت نامه دهخدا
هم دامان
(هََ)
دو کس که دو خواهر را به نکاح داشته باشند، هر کدام هم دامان آن دیگری باشند. (آنندراج). رجوع به هم داماد شود
ادامه...
دو کس که دو خواهر را به نکاح داشته باشند، هر کدام هم دامان آن دیگری باشند. (آنندراج). رجوع به هم داماد شود
لغت نامه دهخدا
ام دماغ
(اُمْ مِ دِ)
پردۀ دماغ که ماننجس گویند. (یادداشت مؤلف). ام الدماغ
ادامه...
پردۀ دماغ که ماننجس گویند. (یادداشت مؤلف). ام الدماغ
لغت نامه دهخدا